این بار سلام
خیلی وقتها ترجیح میدهم که توضیحی ندهم ولی این بار پس از شش هفت ماه لازم است بعضی مسائل را بیان کنم. در بخش «دربارهی من» این وبلاگ، اطلاعاتی هست که نشان میدهد نویسنده این وبلاگ یک طلبه است. یعنی من طلبه هستم. منظورم از طلبه شاید با آن چیزی که در ذهن خیلیها هست متفاوت باشه. شاید اصلا طلبه نباشم. از طلبگی فقط تا این حد را میتوانم تضمین کنم که هفت هشت سال است در بین طلبهها رفت و آمد دارم و سر کلاسهاشان حاضر میشوم و همیشه دوست داشتهام که مثل بسیاری از آنها باشم. یعنی آدم خوبی باشم. ولی این که الان کجا هستم و این که آیا در وضعیت مناسبی هستم یا نه حسابی شخصی است که باید با خدا تسویه کنم و برایم دعا کنید.
اما در مورد این وبلاگ:
خیلی از دوستانم اینترنت را فضای تبلیغ میدانند و خود را موظف میدانند که با بیان خوبیها تاثیری بر فضا بگذارند و رسالت طلبگی خودشان را اینجا یعنی توی شبکه انجام بدهند. ولی من از نظر روحی در شرایطی نیستم که شرحصدر کافی برای به دوش کشیدن این مسئولیت سنگین را داشته باشم؛ فقط مدتها، یعنی شاید سالها بود که دستنوشتههای خودم را در سررسیدهایی که هر سال میخریدم جمع میکردم. و روزی به ذهنم خورد که شاید بهتر باشد نوشتههایم را در اختیار بقیه هم بذارم. شاید گوشههایی از زندگیام برای دیگران قابلیت تامل یا عبرتگرفتن را داشته باشد. این شد که با دستهای خودم ذره ذره این خانه را ساختم.
با این که سعی میکنم آدم خوبی باشم، با این سعی میکنم آدم متشرع و مقیدی به احکام و واجب و حرام باشم، با این که تا حد زیادی به بسیاری از شئونات معتقد هستم و با این که میدانم «القبیح منٌی اقبح». ولی همینم که هستم. اعتراف میکنم که درست یا اشتباه، موسیقی گوش میکنم، رمان میخوانم، سینما میروم، گردش در جنگل و کوه را دوست دارم، تیپ و قیافهام با خیلی از طلبهها فرق میکند، به خیلی چیزهای غیر طبیعی فکر میکنم و هزار مشخصهی غیر معمول دیگه که توی وبلاگ بقیهی همپالکیهایم ندیدهام. و چون چیزهایی را که بیشتر به آنها فکر میکنم توی وبلاگم مینویسم خیلی از حرفهای دیگر در این وبلاگ به چشم نمیخورد.
شرمندهام که اینجا زیاد خبری از حدیث و قرآن و ائمهی اطهار و نماز و احکام و اعتقادات و حتا سیاست نیست. شاید روزی در جایی دیگر به اینها هم پرداختم ولی اینجا حسش نیست. و البته اگر روزی این توفیق را پیدا کنم که زبان گویای اسلام باشم با تمام وجود افتخار میکنم. ولی الان بیش از فکر کوچکی که شاید تا حدی تاثیر پذیرفته فضای حوزه باشد در چنته ندارم. و بیشتر مجبورم فضای زندگی خودم را در نوشتهها انتقال دهم تا آن چه را که مطئمنا از منبع وحی و دین تایید شده باشد.
این همه حرف زدم که یک خواهش بکنم. آن هم این که اگر در نوشتهها مطلبی میبینید که به نظرتان با شئونات یک طلبه هماهنگی ندارد به حساب نوشتههای یک طلبه نگذارید. بگذارین به حساب شخصی من. من یعنی حامد. البته عیوبم را به من بگویید، خوشحال میشوم ولی در مورد ظواهر طلبگی و اینها ... چه عرض کنم؟!
این بار برای اولین بار تقاضا میکنم برایم کامنت بگذارید. به قول دوستان تازه کارم: «به وبلاگ من خوش آمدید. کامنت یادتان نرود!»
اگر کامنتها به گونهای باشد که من را به نتیجهی قطعی برساند، با تمام عشقی که به این کلبهی دستساز دارم برای همیشه از این نام و نشان و عنوان خداحافظی میکنم و مخفیانه و بدون عنوان طلبگی، جایی دیگر در این دنیای بی انتها مینویسم. البته اگر بتوانم. منتظرم