سفارش تبلیغ
صبا ویژن

خنده‏ام گرفته بود.

می‏گفت: حیف که یه وقت تهمت می‏شه وگرنه من می‏دونم که این یارو یه ریگی به کفشش هست. حتما اون روز اون کار رو کرده!

می‏گفت: حیف که غیبت می‏شه وگرنه برات دستش را رو می‏کردم که فلان‏فلان شده، فلان روز فلان کار رو کرد.

می‏گفت: حیف که نامردی در حق برادر مومن می‏شه و الا پدری ازش در می‏آوردم که خودش حظ کنه.

می‏گفت: حیف که سال اتحاد ملی و انسجام اسلامیه و الا ... د آخه تو که نمی‏دونی این فلان فلان شده ها چه نامرد‏ایی هستند. من خودم خبر دارم توی ایمیل‏هاشون چه چیزای مورد‏ داری هست! تازه من خودم می‏دونم چه‏ آدم‏های کثیفی هستند. من خودم می‏دونم که این‏ها همه‏ش دارند پشت سر من حرف می‏زنند. من خودم می‏دونم که این‏ها فلانند و بهمانند. حیف که سال اتحاد ملی و انسجام اسلامیه و الا این کارایی که گفتم رو می‏کردم.

گفتم: تو که زدی همه چی رو داغون کردی رفت. هر حرفی که می‏خواستی زدی، هر نسبتی هم که می‏خواستی دادی. دیگه این اتحاد متحاد کدوم صیغه‏ایه؟!

گریه‏ام گرفته بود. دلم برای اتحاد ملی می‏سوخت. بنده خدا مظلوم واقع شده بود!


نوشته شده در  یکشنبه 86/1/12ساعت  9:9 عصر  توسط کلرجی‏من 
  نظرات دیگران()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
من...
لباس تنگ کلرجی‏من
راز داوینچی
کاریکاتوریست دانمارکی یا ایرانی؟!
من کلرجی‏من نیستم
چشم‏های خدا
سیب بی هسته، بی‏سوک
خوشحالی یا ناراحت؟
برف‏پاک‏کن
سکر
حمل بر صحت
اتحاد متحاد دیگه چه صیغه‏ایه؟!
دعوای حرفه‏ای
مردم، روان‏شناسان بالفطره
من یک آدم بی‏کارم
[همه عناوین(218)]