ای کاش دولت، فردا را ... نه، هفته آینده را.... یا یک ماه بعد را ... اصلا سال هشتاد و شش را تعطیل اعلام میکرد. اگر آماده مرگ بودم، اگر میدانستم که عاقبت مناسبی پس از مرگم در انتظارم است و اگر از دنیا بروم وارد بهشت میشوم، اگر حکمت الاهی بر سلسله اسباب چیده نشده بود، اگر شرایط موجود فرق میکرد، اگر هزار تا چیز دیگه اینجوری که الان هست نبود، آرزو میکردم که ای کاش دنیا تعطیل بود و الان قیامت هم تموم شده بود و آدمها همه در بهشت و جهنم بودند... . و من گوشهای از بهشت نشسته بودم و بدون این که کاری داشته باشم و از آینده نگرانی داشته باشم و دغدغه برنامهی روزانه و شبانه و هفتهگانه و ماهانه و سالانه را داشته باشم، سیب گاز میزدم.
خسته شدهام. چهقدر دلم سیب میخواهد! سیبی که نه هسته داشته باشد و نه پوسته و نه سوک! (اصفهانیه!)