خندهام گرفته بود.
میگفت: حیف که یه وقت تهمت میشه وگرنه من میدونم که این یارو یه ریگی به کفشش هست. حتما اون روز اون کار رو کرده!
میگفت: حیف که غیبت میشه وگرنه برات دستش را رو میکردم که فلانفلان شده، فلان روز فلان کار رو کرد.
میگفت: حیف که نامردی در حق برادر مومن میشه و الا پدری ازش در میآوردم که خودش حظ کنه.
میگفت: حیف که سال اتحاد ملی و انسجام اسلامیه و الا ... د آخه تو که نمیدونی این فلان فلان شده ها چه نامردایی هستند. من خودم خبر دارم توی ایمیلهاشون چه چیزای مورد داری هست! تازه من خودم میدونم چه آدمهای کثیفی هستند. من خودم میدونم که اینها همهش دارند پشت سر من حرف میزنند. من خودم میدونم که اینها فلانند و بهمانند. حیف که سال اتحاد ملی و انسجام اسلامیه و الا این کارایی که گفتم رو میکردم.
گفتم: تو که زدی همه چی رو داغون کردی رفت. هر حرفی که میخواستی زدی، هر نسبتی هم که میخواستی دادی. دیگه این اتحاد متحاد کدوم صیغهایه؟!
گریهام گرفته بود. دلم برای اتحاد ملی میسوخت. بنده خدا مظلوم واقع شده بود!